۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

داستان مسیح. بیچاره ترین پیامبر

وا ما هزارن سال دیگر گذشت. و ما باز راست کرده بودیم. پس مریم را در کمر عمران کردیم. و به بلوغ رساندیم. آنگاه که به حمامی شد، خفتش کردیم. اما این بشر هنوز کانـ.دوم را اختراع نکرده بود. پس مریم حامله شد. و نمی‌شد بگذاریم نسل خداییمان روی زمین بپوسد. پس بچه‌مان را به صلیب کشیدیم. و بهانه را گردن یهودا کردیم.
پ.ن: از هموبلاگي هاي عزيز خواهشمنديم هم بكشند و آپ كنند.

۵ نظر:

  1. هم می کشیم...چشم!

    پاسخحذف
  2. خدا هم اون موقع جوون بود و مريم هم خوشگل مشگل خوب دست خودش نبود!

    پاسخحذف
  3. مریمی من منظورتو نفهمیدم!!!!.... تو که میدونی من یه کم خنگم

    پاسخحذف
  4. منظور خاصی نداشتم صابر جان...

    پاسخحذف